دفعالوقت کردن. بهانه آوردن. روزگارگذراندن: به حکم فرمان... آمدند مگر قلعۀ الموت و لم سر، که تعلل آوردند و التماس نمودند. (جهانگشای جوینی). و رجوع به تعلل و مادۀ بعد شود
دفعالوقت کردن. بهانه آوردن. روزگارگذراندن: به حکم فرمان... آمدند مگر قلعۀ الموت و لَم سر، که تعلل آوردند و التماس نمودند. (جهانگشای جوینی). و رجوع به تعلل و مادۀ بعد شود